سال ٨٨ براى جنبش تروريستى اسلامى سال خوبى نبود. در "انتخابات" لبنان حزب الله شکست خورد٬ در جبهه يمن تروريستهاى اسلامى عقب نشستند٬ در فلسطين حماس وضعيت مشابهى دارد٬ در ايران جنبشى توده اى عليه موجوديت جمهورى اسلامى بميدان آمد٬ و در "انتخابات" عراق اسلاميها و جبهه جمهورى اسلامى دست را باختند.
رويدادهاى اخير٬ تا به تحرک و تمايلات مردم محروم اين کشورها برميگردد٬ اعلام بيزارى و تلاش براى تغيير شرايطى است که کمابيش جنگ و ترور و ناامنى سياسى و اقتصادى و نابودى مدنيت سناريوى آنست. اين واقعيتى است که در فقدان وجود يک آلترناتيو معتبر و پيشرو کارگرى در سطح منطقه٬ تمايلات و اميدهاى مردم را جنبشهاى حى و حاضر طبقات حاکم قالب ميزنند اما اين موضوع از اهميت چرخش توده اى و کمر راست کردن مردم در کشورهاى منطقه کم نميکند. آنچه امروز در زنجيره جنگ قدرت در کشورهاى منطقه خود را بصورت افول جريانات جنبش اسلام سياسى نشان ميدهد٬ با سقوط جمهورى اسلامى در ايران به موجى وسيع از جنبش ضد اسلامى و سکولاريستى و سوسياليستى دامن ميزند. بنظر من رويدادهاى ايران و سمپاتى جهانى اى که نسبت به تحرک مردم در ايران شکل گرفت٬ اعتصابات کارگرى در مصر و ترکيه٬ و بيزارى مردم از وضع موجود بورژوازى منطقه را به سمت آرايشهاى جديد سوق داده است.
در عين حال افول نيروهاى جنبش اسلام سياسى نيروهاى ديگرى را تقويت کرده است. در سطح منطقه اى ناسيوناليسم عرب که با سقوط صدام ضربه سنگينى خورده بود مجددا به تقلا افتاده است. ناسيوناليسمى که بنيادهايش اسلامى است٬ امروز ناچار است زير فشار نخواستن جامعه و نارضايتى از وضعيت کمابيش ناامن سياسى و اقتصادى و تروريستى٬ پرچم سکولاريسم برافرازد و حتى خود را با همين نام بشناساند. نتيجه "انتخابات" عراق٬ مستقل از رويدادهاى بعدى آن٬ اعلام "نه" مردم به اوضاع تروريستى و فلاکت و جنايتى است که تروريسم بين المللى و اسلامى حاکم کرده اند. مردم عراق اياد علاوى را ميشناسند. راى به علاوى "نه" به مالکى و وضعيت وخيم کنونى است. اين روند در عراق در سير خود به دو سمت ميتواند برود؛ اول٬ زمينه اى براى راه حل کودتاى نظامى در عراق و ايجاد يک دولت يکپارچه شبيه دولت سابق صدام حسين. دوم٬ برآمد يک جنبش سکولاريستى و سوسياليستى که افق خود را از اعتراضات مردم در ايران و تحرک هاى کارگرى و سياسى در کشورهاى مصر و ترکيه و يونان ميگيرد.
تحرک ناسيوناليسم عرب در منطقه به تحرک ناسيوناليسم ايرانى و قومى دامن ميزند. بويژه وقتى که آمريکا و دولتهاى غربى روى خوش به آن نشان دهند. بايد تاکيد کرد که هنوز اسلام سياسى يک نيروى مخوف با امکانات زياد است و دستجات متفرقه آن دستشان به قدرت سياسى و امکانات دولتى بند است. آنچه روى داده است تعادل جديدى است که در متن کشمکشها و تناقضات جوامع منطقه و پيامدهاى خونبار ايندوران به اسلام سياسى تحميل شده است. همين وضعيت زمينه تحرک ناسيوناليسم عرب است و بيزارى مردم منطقه از وضع ناامن و تروريستى موجود زمينه را براى قد علم کردن جنبش کارگرى و سکولاريسم و سوسياليسم مساعد ميکند.
اما سکولاريسم علاوى و ناسيوناليسم عرب قلابى است. بورژوازى منطقه دستور کار سکولاريستى روشن و حداقلى ندارد. امروز پرچم سکولاريسم براى ناسيوناليسم عرب٬ ماکزيمم در عراق تلاشى براى بازگشت به صحنه سياست و در منطقه تلاشى براى ايجاد محدوديت براى جمهورى اسلامى است.
نکته ديگر موقعيت در ابهام نيروهاى ناسيوناليسم قومى است. جريانات فرقه اى و قوم پرست افق شان کورتر از هر زمانى است. روال کنونى در منطقه نه به فدراليسم قومى- اسلامى – عشيره اى بلکه به ناسيوناليسم عظمت طلب تکيه دارد. جريانات قوم پرست وضعيتى مشابه نيروهاى فرقه اى تروريست اسلامى پيدا ميکنند. تا اطلاع ثانوى کرنش به قدرتهاى جديد و يا متحد شدن با جناح هائى از دولتها و يا تبديل شدن به نيروهاى در اختيار ارتش آمريکا در منطقه با ماموريتى شبيه "بلاک واتر" تنها استراتژى پيش روى ناسيوناليسم قومى است. همينطور ناسيوناليسم ايرانى فاقد يک استراتژى روشن همگام با اين تحولات است. ناسيوناليسم ايرانى در ايندوران متحد استراتژيک جناحى از حکومت اسلامى بود و سرنوشت سکولاريسم و ليبراليسم اش را به آن گره زده است. ناسيوناليسم ايرانى در ايندوره متشتت ميشود و جريانهاى افراطى آن با همين پرچم سکولاريسم بتدريج ميداندار ميشوند.
اما خواست سکولاريسم و برابرى طلبى و نجات از وضعيت سناريوى سياهى و خطر ممتد جنگ و ترور خواستى واقعى در ميان کارگران و توده هاى مردم در منطقه است. همين تمايل و دفاع از نفس بودن جامعه يک فاکتور بسيار مهم در افول اسلام سياسى و زمينه پيدا کردن جريانها و گرايشات قديمى تر در قلمرو سياست منطقه است. آينده براى جنبش سوسياليستى و خاورميانه اى سکولار بيش از هر زمانى روشن است. اگر آمريکا و دولتهاى غربى که اسلام سياسى را ساختند و به جان مردم انداختند و تاکنون در پس هر جنگ و حمله ترويستى آنها را بر مسند قدرت نشانده اند٬ زير بغل شان را نگيرند٬ اين جنبش ارتجاعى از جنبشهاى سکولاريستى و سوسياليستى در منطقه شکست ميخورد.
هنوز اين ارزيابى دقيق منصور حکمت که سرنوشت اسلام سياسى در ايران رقم ميخورد بيش از هر زمانى اعتبار دارد. بزير کشيدن انقلابى جمهورى اسلامى بعنوان مهمترين پايگاه و قدرت دولتى جنبش تروريستى اسلام سياسى٬ پاسخى يکجا به سياستهاى تروريستى دولتها و جنگ و کشتار و به انواع جريانات فرقه اى و ضد جامعه است. پيروزى کارگران و مردم محروم بر جمهورى اسلامى٬ نشان دادن راهى براى آزادى مردم منطقه و ايجاد صلحى عميق و همزيستى کارگران و مردم محروم منطقه مبتنى بر انترناسيوناليسم کارگرى است. در پس تحولات منطقه و افول اسلام سياسى٬ ميتواند جنبش سوسياليستى عروج کند. *